زن
زن عشق می کارد و کینه درو می کند دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!
برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد
و این رنج است
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
اگر سفر نکنیم
اگر مطالعه نکنیم اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم اگر به خودمان بها ندهیم
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد هنگامی که عزتنفس را در خود بکشیم هنگامی که دست یاری دیگران را رد بکنیم
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر بندهی عادتهای خویش بشویم و هر روز یک مسیر را بپیماییم
اگر دچار روزمرگی شویم اگر تغییری در رنگ لباس خویش ندهیم یا با کسانی که نمی شناسیم سر صحبت را باز نکنیم
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر احساسات خود را ابراز نکنیم همان احساسات سرکشی که موجب درخشش چشمان ما میشودو دل را به تپش درمیآورد
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر تحولی در زندگی خویش ایجاد نکنیم هنگامی که از حرفه یا عشق خود ناراضی هستیم اگر حاشیهی امنیت خود را برای آرزویی نامطمئن به خطر نیاندازیم اگر به دنبال آرزوهایمان نباشیم اگر به خودمان اجازه ندهیم برای یکبار هم که شده از نصیحتی عاقلانه بگریزیم
بیایید زندگی را امروز آغاز کنیم!
بیایید امروز خطر کنیم!
همین امروز کاری بکنیم!
اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی بشویم!
شاد بودن را فراموش نکنیم!
پابلو نرودا (نویسندهی شیلیایی)
ترجیح می دهم در خیابان با کفش هایم راه بروم و به خدا فکر کنم نه اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم!!!
دکتر شریعتی
پرسش این نیست که آیا بعد از مرگ حیاتی وجود دارد یا نه پرسش حقیقی این است که آیا پیش از مرگ تو زنده ای یا نه ؟
دکتر شریعتی
در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند ،غافلیم.
شاید این است دلیل تنهاییمان...!
دکتر شریعتی
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد
پرتقالی پوست می کندم
شهر در آیینه پیدا بود
دوستان من کجا هستند
روزهاشان پرتقالی باد
سهراب سپهری
دوستی را باید از کویر آموخت که به عشق خورشید از دریا بودن گذشت
خداوند سند آسمان را به نام کسانی می زند که در زمین خانه ندارند!
جوهره ی آفرینش مفرد است. و این جوهره ،عشق نام دارد. عشق نیروییست که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکان های متعدد جهان پراکنده شده است ،بار دیگر متراکم کند . عشق یگانه پل میان جهان نامرئی و جهان مرئی است که همه ی آدمیان آن را می شناسند. یگانه زبان مؤثر برای درس هایی است که کیهان هر روز به آدمیان می آموزد.
پائولو کوئلیو