ترجیح می دهم در خیابان با کفش هایم راه بروم و به خدا فکر کنم نه اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم!!!

 

دکتر شریعتی  

دسته ها : دکتر شریعتی:
شنبه جهاردهم 6 1388

پرسش این نیست که آیا بعد از مرگ حیاتی وجود دارد یا نه پرسش حقیقی این است که آیا پیش از مرگ تو زنده ای یا نه ؟

دکتر شریعتی

دسته ها : دکتر شریعتی:
دوشنبه پنجم 12 1387

در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند ،غافلیم.

شاید این است دلیل تنهاییمان...!

 

دکتر شریعتی

 

دسته ها : دکتر شریعتی:
دوشنبه پنجم 12 1387
 خدایا:  همواره ،تو را سپاس می گزارم که هر چه در راه تو ،و در راه پیام تو پیشتر می روم و بیشتر رنج می برم ،آنها که باید مرا بنوازند ،میزنند ،آنها که باید همگامم باشند ،سد راهم می شوند ، آنها که باید حقشناسی کنند ،حقکشی می کنند ، آنها که باید دستم را بفشارند ،سیلی می زنند ، آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند ،پیش از دشمن حمله می کنند و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه ،ستایشم کنند ،تقویتم کنند ،امیدوارم کنند ،تبرئه ام کنند ،سرزنشم می کنند ،تضعیفم می کنند ،نومیدم می کنند ،متهمم می کنند تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاری دارم نومید شوم ،چشم ببندم ،رانده شوم...!    دکتر شریعتی
دسته ها : دکتر شریعتی:
يکشنبه بیست و نهم 10 1387
 آرزوی دراز خدا ،انسان است.خیال نازک و لطیف و شکننده ی خدا ،انسان استو انسان نمی داند...!    دکتر شریعتی 
دسته ها : دکتر شریعتی:
يکشنبه بیست و نهم 10 1387
خدایا رحمتی کن که ایمان ،نام و نان برایم نیاورد ،قوتم بخش که نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند  و برای دین کار می کنند ،نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.  

 دکتر شریعتی
دسته ها : دکتر شریعتی:
شنبه بیست و هشتم 10 1387
نابینایان تصادف نمی کنند درست مثل بینایان.کوربینانند که همیشه فاجعه به بار می آورند.

دکتر شریعتی
دسته ها : دکتر شریعتی:
جمعه بیست و هفتم 10 1387
  خدایا!!!مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.خدایا!اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.خدایا!به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.خدایا!اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.خدایا!به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !خدایا! تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.  دکتر شریعتی
شنبه سیم 9 1387

معشوق من چنان لطیف است ،

 

که خود را به "بودن" نیالوده است؛

 

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،

 

نه معشوق من بود.

 

دکتر شریعتی

دسته ها : دکتر شریعتی:
يکشنبه هفدهم 9 1387
چه پستند آنها که فاصله ی میان آنچه هست شان با آنچه باید باشدشان نزدیک است و حتی در بعضی هردو بر هم منطبق!
 دکتر شریعتی
دسته ها : دکتر شریعتی:
يکشنبه بیست و ششم 8 1387

اگر دروغ  رنگ داشت هر روز شاید

ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست

و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر عشق ارتفاع داشت

من زمین را زیر پای خود داشتم

و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی

آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد

و تمام محتوای سفره سهم همه بود

 و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد

اگر خواب حقیقت داشت

 همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم

اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند

و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید

تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند

اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟

کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود

اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

و من با دستانی که زخم خورده توست

گیسوان بلند تو را نوازش می کردم

و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و

 

ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم

 

دکتر شریعتی

دسته ها : دکتر شریعتی:
شنبه بیست و پنجم 8 1387

به من بگو : نگو 

نمی گویم

اما نگو ،نفهم

چون نمی توانم نفهمم

من ،می فهمم !

 

دکتر شریعتی

دسته ها : دکتر شریعتی:
شنبه هجدهم 8 1387
X