خدایا!!!مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.خدایا!اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.خدایا!به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.خدایا!اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.خدایا!به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !خدایا! تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.  دکتر شریعتی
شنبه سیم 9 1387
دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبیح را می گردانند.
دسته ها : جملات توپ
شنبه سیم 9 1387

استدلال شگفت انگیز یک کودک سیاه پوست درباره ی نژاد پرستی 

وقتی به دنیا میام سیاهم ، وقتی بزرگ می شم سیاهم ، وقتی میرم زیر آفتاب سیاهم ، وقتی می ترسم سیاهم ، وقتی مریض میشم سیاهم ، وقتی میمیرم هنوز سیاهم  و تو آدم سفید ، وقتی به دنیا میای صورتی ای ، وقتی بزرگ میشی سفیدی ، وقتی میری زیر آفتاب قرمزی ، وقتی سردت میشه آبی ای ، وقتی می ترسی زردی ، وقتی مریض میشی سبزی ، وقتی میمیری  خاکستری ای . و تو به من میگی رنگین پوست؟! 

دسته ها : متن های توپ
سه شنبه نوزدهم 9 1387

یک سنت

 

پسر کوچکی روزی هنگام راه رفتن در خیابان سکه ای 1 سنتی پیدا کرد او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد این تجربه باعث شد که او بقیه ی روز ها هم با چشمان باز سرش را به سمت زمین بگیرد و در جستجوی سکه های بیشتر باشد او در مدت زندگیش ،296 سکه ی 1 سنتی ،48 سکه ی 5 سنتی ،19 سکه ی 10 سنتی ،16 سکه ی 25 سنتی ، 2 سکه ی نیم دلاری ،و یک اسکناس مچاله شده ی 1 دلاری پیدا کرد. یعنی در مجموع 13 دلار 26 سنت. در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشبد ، درخشش 157 رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای  سفید را بر فراز آسمان ها در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ، ندید. پرندگان در حال پرواز،درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر،هرگز جزئی از خاطرات او نشد.    

دسته ها : متن های توپ
يکشنبه هفدهم 9 1387

معشوق من چنان لطیف است ،

 

که خود را به "بودن" نیالوده است؛

 

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،

 

نه معشوق من بود.

 

دکتر شریعتی

دسته ها : دکتر شریعتی:
يکشنبه هفدهم 9 1387
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد!!!
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد ؛و آن تیشه هزار سال است که در شکاف کوه افتاده است. مردم می آیند و می روند اما کسی سراغ آن تیشه را نمی گیرد. دیگر کسی نقشی بر این سینه ی سخت و ستبر نمی کند                                 

دنیا بیستون است و روی هر ستون ،عفریت فرهاد کش نشسته است. هر روز پایین می آید و در گوش ات نجوا می کند که شیرین دوستت ندارد ؛و جهان تلخ می شود. تو اما باور نکن. عفریت فرهاد کش دروغ می گوید. زیرا که تا عشق هست ،شیرین هست.

عشق اما گاهی سخت می شود ،آنقدر سخت که تنها تیشه از پس آن بر می آید. روی این بیستون نا ساز و نا هموار گاهی تنها با تیشه می توان ردی از عشق گذاشت ؛وگرنه هیچ کس باور نمی کند که این بیستون فرهادی داشت.

ما فرهادیم و دیگران به ما می خندند. ما فرهادیم و می خواهیم بر صخره های این دنیا ،جویی از شیر و جویی از عسل بکشیم ؛از ملکوت تا مغاک. عشق ،شیر و عشق ،شکر ؛عشق ،قند و عشق ،عسل ؛شیر و شکر و قند و عسل عشق ،نه در دست شیرین که در دستان خسرو است. خسرو ما اما خداوند است. ما به عشق این خسرو است که در بیستون مانده ایم. ما به عشق این خسرو است که تیشه به ریشه ی هر چه سنگ و صخره می زنیم. ما به عشق این خسرو ... وگرنه شیرین بهانه است. ما می رقصیم و بیستون می رقصد. ما می خندیم و بیستون می خندد. بگذار دیگران هم به ما بخندند. آنها که نمی دانند خسرو ما چقدر شیرین است.   

عرفان نظر آهاری  

دسته ها : متن های توپ
دوشنبه چهارم 9 1387

نابینا به ماه گفت : دوستت دارم .

 ماه گفت : چه طوری ؟ تو که نمی بینی .

 نابینا گفت : چون نمی بینمت دوستت دارم .

 ماه گفت : چرا ؟

نابینا گفت : اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم

دسته ها : متن های توپ
شنبه دوم 9 1387
X