من اگر این جزئیات را درباره ی ستاره ی (ب612) برای شما نقل کردم و اگر شماره ی آن را به شما گفتم برای آدم بزرگ هاست. آدم بزرگ ها ارقام را دوست دارند.وقتی با ایشان از دوست تازه ای صحبت می کنید هیچ وقت از شما راجع به آنچه اصل است نمی پرسند. هیچ وقت به شما نمی گویند که مثلا آهنگ صدای او چطور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می کند؟ بلکه از شما می پرسند (چند سال دارد؟ چند برادر دارد؟
وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟) و تنها در آن وقت است که خیال می کنند او را می شناسند. اگر شما به آدم بزرگ ها بگویید: (من خانه ی زیبایی دیدم پشت بامش کبوتران ... ) ،نمی توانند آن خانه را در نظر تجسم کنند. باید به ایشان گفت :( یک خانه ی 100000 فرانکی دیدم ) آنوقت به بانگ بلند خواهند گفت :به به ! چه خانه ی قشنگی! همین طور اگر به ایشان بگویید: ( دلیل اینکه شازده کوچولو وجود داشت این است که او بچه ی شیرین زبانی بود و می خندید و گوسفند می خواست و هر کس گوسفند بخواهد دلیل بر این است که وجود دارد.) شانه بالا می اندازند و شما را بچه می پندارند ! ولی اگر به ایشان بگویید : ( سیاره ای که شازده کوچولو از آنجا آمده ب612 است ) باور خواهند کرد و شما را از شر سوال های خود راحت خواهند گذاشت. آدم بزرگ ها همین طورند. نباید از ایشان رنجید. بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها خیلی گذشت داشته باشند!!!
آنتوان دوسنت اگزوپری
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشیش سیاه کشید ، تا پدر کارگرش ، زیر نور آفتاب نسوزد.
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید
ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر عشق ارتفاع داشت
من زمین را زیر پای خود داشتم
و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد
و تمام محتوای سفره سهم همه بود
و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد
اگر خواب حقیقت داشت
همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم
اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند
اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید
اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود
اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند
و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم
دکتر شریعتی
ناتانائیل، با تو از" لحظه ها" سخن خواهم گفت.
آیا پی برده ای که "حضور "آن ها چه نیرویی دارد. اندیشه ای نه چندان استوار در باره ی مرگ سبب شده است که برای کوچک ترین لحظات زندگی خود آن ارزشی را که باید، قائل نشوی .
و آیا در نمیابی که اگر هر یک از این لحظات، به نحوی به اصطلاح مشخص بر زمینه ی تیره و تار قرار نمی گرفت، نمی توانست درخششی چنین شگفت انگیز داشته باشد؟
مائده های زمینی اثر آندره ژید
ما همه می پنداریم که باید خدا را پیدا کنیم ،اما افسوس که نمی دانیم در انتظار یافتن" او"، دعاهایمان را به کدامین سو روانه کنیم. سر انجام به خود می گوییم که او در همه جا هست، در هر جا که به تصور در آید و "نایافتنی" است و بی هدف زانو می زنیم.
و تو ناتانائیل
به کسی مانند خواهی بود که برای هدایت خویش در پی نوری می رود، که خود به دست دارد. هر جا بروی جز خدا نخواهی دید .
ناتانائیل
همچنان که می گذری به همه چیز نگاه کن و در هیچ چیز درنگ مکن، به خود بگو که تنها خداست که گذرا نیست.
مائده های زمینی اثر آندره ژید
life is a road and you are its passengers so , be careful about the value of your times , maybe you wont be in the road tomorrow
ماه نورافشانی خود را مدیون خورشید است.
هیچ گاه دیده اید ماه در حضور خورشید خودنمایی کند؟
به من بگو : نگو
نمی گویم
اما نگو ،نفهم
چون نمی توانم نفهمم
من ،می فهمم !
دکتر شریعتی